Masjedpajoh.ir
Masjedpajoh.ir
Masjedpajoh.ir
مسجد کانون استقلال فرهنگى
شنبه, 24 خرداد 1399

 

 چکیده

نگارنده نخست با اشاره به تفاوت جهانى شدن و جهانى سازى، جهانى شدن را اصطلاحى ناظر به یک واقعیت عینى و خارجى دانسته است که در آن حیثیت فاعلى و ارزشى، مدنظر نیست و در مقابل، جهانى سازى را اصطلاحى ناظر به حیثیت فاعلى و ارزشى پدیده یا وضعیت جهانى شدن معرفى نموده است و به تعبیر روشن تر آن را حاکى از یک ایدئولوژى ویک برنامه هدفمندبراى جهان شمول کردن پاره اى از امور شناسانده است.

     در بخش اول این مقاله تحت عنوان جهانى شدن، مبانى، مؤلفه ها و پیامدها، جهانى شدن فرآیندى است در ارتباط با چهار حوزه فنى، اقتصاد، سیاست و حوزه فرهنگ که مقاله در بررسى این نکته که آیا جهانى شدن یک برنامه است یا یک پدیده طبیعى؟

     در ادامه با ذکر عناصر اساسى مدرنیسم:

     عقل گرایى، اومانیسم (انسان گروى)، سکولاریسم (جداانگارى دین و دنیا) و آزادى به بحران هاى دامن گیر جوامع مدرن مشتمل بر:

     بحران معرفتى، بحران اخلاقى و بحران روانى اشاره نموده است و در بخش دوم تحت عنوان کارکردهاى مساجد، نقش مسجد در عصر جهانى شدن را:

     تکثیر اندیشه دینى، زدودن شبهات فکرى، تأمین بهداشت روانى، ترویج اندیشه مهدویت و حل مسأله بازیابى هویت معرفى نموده است.

 

اشاره

«جهانى شدن» (Globalization) اصطلاحى ناظر به واقعیتى عینى و خارجى است که در آن حیثیّت فاعلى و ارزشى، مدّنظر نیست؛ به دیگر سخن، بحث در باره پدیده یا وضعى است که آدمیان اینک و در دهه هاى اخیر، با آن مواجه بوده و آن را در حال تحقّق مى بینند. در مقابل، «جهانى سازى» (Globalizing) اصطلاحى ناظر به حیثیّت فاعلى و ارزشى پدیده یا وضع جهانى شدن است و به تعبیر روشن تر: حاکى از یک ایدئولوژى و برنامه اى هدفمند براى جهانشمول کردن پاره اى از امور است.

          این نوشتار ابتدا به تبیین مقوله جهانى شدن مى پردازد؛ سپس از جهانى سازى و راست و ناراست بودن آن سخن مى گوید، آنگاه در باب نقش و جایگاه مساجد در عصر جهانى سازى و کارکردهاى مؤثر آن سخن خواهد گفت.

 

بخش اول: جهانى شدن، مبانى، مؤلفه ها و پیامدها جهانى شدن

جهانى شدن فرایندى است مرتبط با چهار حوزه

1) حوزه فنّى: در این حوزه، از وقوع و شکل گیرى «انقلاب صنعتى و علمى سوم» سخن به میان مى آید. «انقلاب صنعتى و علمى اوّل» از نیمه قرن 16 تا پایان قرن 17 شکل گرفت که در طى آن پیشرفت هاى شایان توجه و چشم گیرى در زمینه هاى مهندسى، کشاورزى، پزشکى و جنگ پدید آمد.

          «انقلاب صنعتى و علمى دوم»، در نیمه قرن نوزدهم رخ داد و موجب دگرگونى در عرصه توزیع و ارتباط و نیز تولید دیدگاه هاى علمى بدیع و اساسى گردید. در «انقلاب صنعتى و علمى سوم» ما با انقلابى در عرصه ارتباطات و فناورى اطلاعات مواجه هستیم. در این مرحله، «نظام جهانى اطلاعات» (World Informstion Order) از چند طریق شکل مى گیرد:

الف. ارتباطات رایانه اى و تلفنى؛

ب. ارتباطات ماهواره اى؛

ج. شبکه هاى بدون مرز تلویزیونى و رادیویى.

          علاوه بر موارد مزبور، توسعه صنعتى حمل و نقل هم در این میان نقش آفرین است. مجموعه عوامل یاد شده، سبب برچیده شدن عامل «زمان و مکان» و جغرافیا در ارتباطات ملل گوناگون شده است. از این ویژگى به «افشردگى مکانى» و «باطل شدن جغرافیا» نیز تعبیر مى کنند.

          در چنین شرایطى است که آدمیان احساس مى کنند در «دهکده اى جهانى» به سر مى برند.

          2) حوزه اقتصاد: در جهانى شدن اقتصاد، شاهد افول و تضعیف «اقتصاد کینزى» هستیم. براساس اقتصاد کینزى که در مقابل اقتصاد کلاسیک است، دست نامرئى بازار به تعدیل چرخه اقتصادى مى پردازد و دولت نباید در این چرخه مداخله کند. از آن رو که اقتصاد کلاسیک رفاه اقتصادى به بار نیاورد و به شکاف طبقاتى انجامید، کینز قائل به نقش و مداخله دولت در اقتصاد براى حل بحران پیشین گردید، اما امروزه با جهانى شدن اقتصاد، حاکمیت و مداخله دولت در اقتصاد ملّى تضعیف مى شود و در مقابل، آنچه برجسته و تقویت مى گردد، نقش شرکت هاى چند ملیتى است که وطن و ملّیّت خاصّى ندارند و در پى تولید ارزان تر و با صرفه تر هستند. این شرکت ها از محدودیت قوانین سیاسى و حقوقى ملى تا حدّ زیادى رهایى مى یابند. اینجاست که اقتصاد ملّى کم رنگ مى شود. در چنین فضایى، سازمان تجارت جهانى  (WTO)پدید آمد که نمادى براى جهانى شدن اقتصاد است.

          3) حوزه سیاست: در حوزه سیاست، شاهد پیدایى و بسط و گسترش روزافزون نهادهاى سیاسى بین المللى و یا مؤثر در سیاست بین الملل هستیم. سازمان ملل، بانک جهانى، سازمان تجارت جهانى و مؤسسات بین المللى متعدّد مدافع امورى همچون حقوق بشر و محیط زیست، عرصه را بر سیاست ملّى تنگ کرده و رابطه دولت ـ ملّت را دچار چالش متعدد نموده اند. به این معنا که گاه تصمیمات حاکمیّت، در محدوده ملّى، در تضاد با دریافت ها و رهیافت هاى چنین نهادها و مؤسساتى قرار مى گیرد؛ گاه یک تصمیم قضایى، مخالف حقوق بشر شمرده مى شود و گاه یک تصمیم اقتصادى دولت، با مخالفت سازمان هاى مدافع محیط زیست رو به رو مى گردد که اقتدار سیاسى دولت را با چالش مواجه مى سازد.

          4) حوزه فرهنگ: در حوزه فرهنگ، شاهد تقارب و به تعبیر دقیق تر، انتقال فرهنگ ها هستیم. در این انتقال و ارتباط، فرهنگ با تمامى اجزا و ارکان خود، همچون دین، آداب و رسوم و باورها انتقال پیدا مى کند و گسترش مى یابد. نهادهاى فرهنگى ـ حقوقى بین المللى همچون مؤسسات پاسبان حقوق بشر، نمادى از جهانى شدن در عرصه فرهنگ هستند.

 

جهانى شدن یک برنامه یا یک پدیده طبیعى؟

بحث مهمى که در اینجا مطرح است اینکه آیا با یک پدیده طبیعى با نام جهانى شدن روبروییم یا با یک برنامه طراحى شده و هدفمند؟ برخى معتقدند آنچه آن را جهانى شدن مى نامیم مولود طبیعى و جبرى پاره اى علل و عوامل فنّى و فناورانه است، اما در مقابل، برخى دیگر برآنند که این وضعیت، برنامه اى طراحى شده و هدفدار براى تحقق اهداف و امیال غرب است که در این راستا از تعبیراتى همچون «امریکایى سازى جهان» یا غربى سازى جهان استفاده مى شود. به نظر مى رسد هریک از دیدگاه ها بازتاب وجهى از واقعیت اند.

          از سوى دیگر، انقلاب ارتباطى و اطلاعاتى و فراگیر شدن وسایل ارتباط جمعى و زوال مرزهاى جغرافیایى و مرگ زمان و مکان، مولود طبیعى رشد خیره کننده دانش فنّى و فناورى است. جهانى شدن به این معنا، امرى طبیعى جلوه مى کند. همچنین باید گفت از آن رو که این وسایل پیشرفته ارتباط جمعى، در دامن کشورهاى غربى متولد شده و رشد کرده اند، ممکن است عاملى براى انتقال آنچه این کشورها طراحى مى کنند باشند واهداف غربى را محقق سازند. چنین وضعى، اکنون در مسئله جهانى شدن حاکم است و ما در واقع با جهانى سازى مواجهیم.

          در اینکه غرب در مسئله جهانى شدن، چه چیزى را به دیگران تحمیل مى کند دو دیدگاه مطرح است:

          دیدگاه اول: برخى معتقدند در جهانى شدن، آنچه به دیگران منتقل مى شود «مدرنیسم»  (Modernism)است. مطابق این دیدگاه، مدرنیسم که ذاتا ماهیتى هژمونیک دارد تسرّى مى یابد و به آخرین مرحله تجلّى و تکامل خود مى رسد.

          دیدگاه دوم: مطابق این دیدگاه، جهانى شدن در ارتباط اساسى با پست مدرنیسم  (Post-Modernism)است. سربرآوردن دیدگاه ها و اندیشه هاى جدید در عرصه هاى گوناگون، تسلّط و غلبه و یکپارچگى مدرنیسم را ستانده و جهان را دچار تکثّر مى کند. «کیت نش»، از مدافعان دیدگاه دوم است. به نظر مى رسد نظریه دوم، چندان مطابق با واقعیت نباشد، زیرا اولاً پست مدرنیسم، دست کم طبق پاره اى نگرش ها، نقدى از درون تمدّن غرب بر مدرنیسم است. پست مدرنیسم، حکایت نارسایى هاى مدرنیسم و البته در چارچوب اندیشه غربى است و از این رو امتداد مدرنیسم است، نه دوران و وضعى مستقل از آن. ثانیا، حتى اگر در روند جهانى شدن، اندیشه ها و فرهنگ هاى دیگر هم رخ بنمایانند، غلبه همچنان با مدرنیسم است. این امر درباره فرهنگ و تمدن هاى غیر اسلامى به دلایل ذیل صادق است:

          1 ـ ضعف در محتواى فرهنگ ها؛

          2 ـ ضعف در روزآمد نبودن فرهنگ ها؛

          3 ـ ضعف در ناحیه وسایل ارتباطى و فنّى که منجر به ضعف در فرم مى شود.

          درباره فرهنگ و تمدن اسلامى، قطعا مورد اول صادق نیست، ولى مورد دوم به معناى ضعف فعالیت مسلمانان در روزآمد کردن فرهنگ اسلامى (= حفظ محتوا+ زبان و فُرم جدید) و نیز مورد سوم صادق است.

          اکنون به پاره اى از عوامل اصلى مدرنیسم مى پردازیم تا دریابیم که با جهانى شدن، پاره دیگر جهان چه هدیه اى از غرب دریافت مى کند:

 

عناصر اساسى مدرنیسم

1 . عقل گرایى (Rationalism)

انسان مدرن، با عقل ابزارى، را جدید براى زندگى خود گشود. عقل ابزارى، عقلى است که به درک جهان اطراف و روابط میان پدیده ها پرداخته و نتایج به دست آمده را به صورت قواعدى تنظیم مى کند.

          چنین عقلى، بیشتر کارایى عملى دارد و به انسان امروز، امکان تغییر جهان به سوى وضع مطلوب و زندگى بهتر و راحت تر، در راستاى لذایذ غریزى مى دهد. این عقل، بااندیشه دینى و معارف وحیانى ارتباطى ندارد و از آن گریزان است. انسان مدرن، با کنار گذاشتن عقل شهودى، که وجه جداکننده دوران پیشا مدرن از دوران مدرن بود و مى توانست در زمینه مفاهیم وحیانى و حقایق کلى هستى کاوش کند، راه و عرصه را براى عقل ابزارى گشود.

 

2 . اومانیسم (انسان مدارى) (Humanism)

در دیدگاه مدرن، انسان، محور و کانون هستى است و اصالت دارد. توانایى هاى ذهنى و ادراکى و علمى او براى اداره زندگى اش کفایت مى کنند. در دیدگاه سنّتى، انسان گرچه شرافت و کرامت دارد، اما این شرافت و کرامت از طریق بندگى و عبودیت حاصل مى شود؛ انسان رها و گسیخته از عبودیت، انسان شریفى نیست.

          در مقابل، انسان جدید بر استقلال خود و کرامت هاى ذاتى خود و حاکمیت خود بر تدابیر آمورش تأکید کرده و امر و نهى صادر از جایى فراتر از خود را نپذیرفته است. در دوران ماقبل مدرن کانون هستى، خداوند و ارزش هر چیز وامدار نسبتش با او بود، اما در عصر مدرن، انسان مرکز عالم شد و ارزش هر چیز، وابسته به خواست و تمایل او گشت.

 

3 . سکولاریسم (جدا انگارى دین و دنیا)

سکولاریسم، فرایندى است که ضمن آن وجدان دینى، فعالیت هاى دینى و نهادهاى دینى، اعتبار و اهمیّت اجتماعى خود را از دست مى دهند و این بدان معناست که دین در عملکرد نظام اجتماعى به حاشیه رانده مى شود و کارکردهاى اساسى در عملکرد جامعه، با خارج شدن از زیر نفوذ و نظارت عواملى که اختصاصا به امور ماورا طبیعى عنایت دارند، عقلانى مى گردند. امروزه دین در غرب، از اوج، مرتبت، نفوذ فراگیر و حتى تعیین کننده و سرنوشت سازى که روزگارى از آن برخوردار بود سقوط کرده و صرفا به یک بخش از نظم اجتماعى تبدیل گردیده است.

 

4 . آزادى

انسان مدرن خود را در ساحت اندیشه، بیان و عمل، آزاد و رها مى بیند. او در اجتماع آزاد است تا هرگونه که مى خواهد زندگى و رفتار کند. آزادى او هیچ قیدى ندارد بجز آزادى و خشنودى دیگران. فقط زمانى که آزادى دیگران برهم خورد، آزادى محدود مى شود و گرنه آدمى، اولاً و بالذات هیچ منع و محدودیتى، حتى منع و محدودیت دینى و الهى را نمى پذیرد، چرا که عرصه اجتماعى، عرصه حقوق آدمى است و این حقوق را آدمیان خود وضع مى کنند نه خداوند. به دیگر سخن، در عرصه حیات جمعى و زندگى اجتماعى، مبناى رفتار آدمیان توافقات خود آنان است نه تکالیف دینى. از این رو در جوامع غربى، امورى همچون همجنس بازى مشروع و قانونى مى شود.

 

بحران هاى دامنگیر جوامع مدرن

1 . بحران معرفتى

انسان مدرن از زمان «کانت» به بعد، میان خود و جهان واقع، فاصله اى پرنشدنى مى بیند. راه شناخت حقیقت اشیا به روى انسان مدرن بسته است و او با عینک ذهن خود، جهان را مى بیند و مى سازد. این جهان، جهان اوست نه جهان واقع. از اینجا ریشه هاى شک گرایى انسان جدید متولد شده است. از دیگر سو، نتیجه مطالعات هرمنوتیکى نشان مى داد که هیچ فهم ناب و کاملى از یک متن، فراچنگ نخواهد آمد. در معرفت شناسى، صدق به انسجام با دیگر نظریه ها تعریف شد و نه به مطابقت با واقع؛ مبنا گروى حریفى به نام «انسجام گروى» یافت. نظریه هاى علوم تجربى با مشکل قطعیّت نداشتن مواجه شدند و قصّه تغذیه آنان از علل وعوامل غیرمعرفتى بر زبان افتاد. در این میان، نظریه هاى علوم تجربى شتاب آلود جاى خود را به دیگرى مى دادند و این انسان مدرن بود که روز به روز دچار بحران معرفت و فقدان اطمینان و شک و تردید بیشترى مى شد.

 

2 . بحران اخلاق

در دوران مدرن، مکاتبى همچون نسبى گرایى، سودمدارى و لذّت مدارى در فلسفه اخلاق پدیدار شدند که دست کم در برخى شقوق خود (هم چون لذت مدارى یا سودمدارى تعدیل نایافته) به مشکلات اخلاقى جوامع غربى و نابهنجارى هاى اجتماعى منجر شد و یا در گسترش آنها نقش داشت. چنانکه ذکر گردید، مطابق با اصل آزادى و نیز اومانیسم، انسان غربى دست خود را براى ارضاى بى حدّ و حصر و لجام گسیخته شهوات و امیال نفسانى، گشوده دید و این چنین شد که امروزه، غرب گرفتار بحران معنویّت و اخلاق است. غرب، امروزه با معضلات بزرگى همچون خشونت هاى خیابانى، مصرف بسیار گسترده مشروبات الکى و مواد مخدر، داروهاى توهّم زا، آزار جنسى و هم جنس بازى رو به روست. از علل جمله گسترش مشکلات اخلاقى، توسعه و پیشرفت وسایل ارتباطى و  فنّاورى اطلاعات است. شبکه هاى تلویزیونى و ماهواره اى و سایت هاى اینترنتى، در این زمینه نقشى اساسى دارند. از آثار چنین اوضاعى در جوامع غربى، فروپاشى جایگاه و منزلت خانواده، افزایش مردان و زنان بى همسر و یا طلاق گرفته و فزونى عشق هاى خارج از ازدواج است.

 

3 . بحران روانى

اضطراب و استرس، بیمارى قرن و بیمارى دوران مدرن است. اروپایى ها، خود واژه «عصر اضطراب» را براى توصیف قرن بیستم برگزیده اند. شکل خاص اضطراب در قرن حاضر، مولد «بى معنایى» و «پوچى و بى اهمیّتى» است؛ بى معنایى و پوچى زندگى و بى هویتى انسان. جهان جدید، کانون معنوى و معنابخش زندگى خود را گم کرده است. انسان جدید ابتدا خدا را کنار زد تا با عقل خود، خود را آرام و قرار دهد، اما دیرى نپایید که دانست کنار رفتن خدا از صحنه زندگى، نه فقط آرام و قرار نمى دهد، بل اضطراب و تشویش مى آفریند؛ چنانکه «نیچه» مى گوید: «خدا مرده است»؛ یعنى در دوران جدید، حضور خدا در زندگى انسان از بین رفته است. چنین است که در غرب امروز، بشر به پوچى رسیده، از ورزش و سینما همچون دین هاى جدید قدردانى مى کند و خود را به آنها مى آویزد.

 

بخش دوم: کارکردهاى مساجد و نقش آنها در عصر جهانى شدن

مساجد در عصر جهانى شدن یا جهانى سازى داراى کارکردهاى اساسى است که بدان ها اشاره مى شود:

1 . تکثیر اندیشه دینى

همچنان که گفتیم در عصر جهانى شدن، جهان غرب مى کوشد تا مدرنیسم را به نیمه دیگر جهان تحمیل کند و ذهن و ضمیر افراد سویه دیگر زمین را با زینت و زیورهاى فریبنده آن تسخیر کند. براى مقابله با چنین امرى، مساجد مى توانند کانون هایى براى طرح اندیشه دینى در مقابل اندیشه غربى باشند. به دیگر سخن، مساجد مى توانند از ظرفیت هاى خود سود جویند و اندیشه قدسى و الهى را که زلال و پاک و شفاف است، به مسلمانان و على الخصوص جوانان مسلمان عرضه کنند و در مقابل مدرنیسم که رهاورد مغرب زمین است و سمت و سویى با وحى و معارف قدس و اندیشه هاى الهى ندارد بایستند.

 

2 . زدودن شبهات فکرى

جهان غرب مى کوشد با بیان سیل آسا و انبوه شبهات فکرى، اندیشه جوان مسلمان را به علایق دینى و اعتقادات مذهبى خود سست کند و به تدریج از او فردى لاقید بسازد. چنین فردى دیگر نخواهد توانست در خدمت انقلاب اسلامى و اهداف عالیه آن بکوشد و سوداى پیشرفت دینى و دنیوى در سر داشته باشد.

          مساجد علاوه بر راهکار تکثیر اندیشه ى دینى مى توانند در این عرصه، کانونى براى دفع شبهات جدید فکرى و القائات دنیاى مدرن باشند و به جوانان راه حل صحیح مشکلات فکرى را عرضه دارند و آنان را در برابر این هجمه شدید، بیمه نمایند؛ بدین سان مساجد در سیماى کانون مقابله با «شبیخون فرهنگى» عرض اندام کرده و جلوه گر مى شوند.

 

3 . تأمین بهداشت روان

بهداشت روان در جهان جدید مسئله پراهمیت و دشوارى است. چنانکه آوردیم یکى از معضلات و مشکلات دنیاى معاصر، مسئله بحران هاى روحى و روانى است تا بدانجا که عصر جدید را «عصر اضطراب» مى نامند. دنیاى غرب، توأم با تحمیل فرهنگ خود به دیگر جوامع بشرى، بیمارى دوران مدرن یعنى اضطراب را هم مخفیانه و پوشیده به آنان انتقال مى دهد. در اینجا هم مساجد مى توانند نقش فعّالى ایفا کنند و در تطهیر ذهنى و روان و بهداشت روانى فرد کمک شایانى عرضه کنند. این امر از طریق برنامه هاى عبادى همچون دعا، نماز، راز و نیایش و عزادارى که در مساجد صورت مى گیرد، محقق خواهد شد. نیکوست تا در اینجا به مسئله اى جالب توجه اشاره کنیم و آن تأثیر سبک معمارى اسلامى مساجد در روح و روان و بهداشت روان افراد است.

          «ویلیام جیمز» در کتاب «دین و روان» مى گوید:

     «اجازه مى خواهم که در اینجا نظرى به ساختمان هاى معابد انداخته و ببینیم که در به کار بردن زیبایى ها در ساختمان هاى بعضى از معابد همان نیاز و احتیاجى ملاحظه شده است که در نهاد و سرشت آدمى تعبیه شده است.

     روحیه هایى از مردم هست که به سادگى بسیار علاقه مند بوده و به بى آلایشى داخلى خود اهمیت به سزایى مى دهند. در مقابل، مردم دیگرى هستند که به زرق و برق و جلال و جبروت اهمیت مى دهند؛ روحیه اى که به جاه و جلال اهمیت فراوان مى دهد از یک معبد ساده و بى آلایش خوشش نمى آید. او به یک سازمان روحانیّتى نیازمند است که پرابهت و جلال باشد و یک مقام با عظمتى در رأس آن قرار گیرد. این ها در مقابل معبد پرعظمتى که سر به آسمان برافراشته و در آن صداى تکبیر و اللّه  اکبر با لحنى مخصوص طنین انداز باشد، عظمت و قدوسیت خداوند را بیشتر و بهتر درک مى کنند».[1]

         سیّد حسین نصر در کتاب «جوان مسلمان و دنیاى متجدّد» مى نویسد:

     «شاهکارهاى بزرگ هنر اسلامى، همچون مساجد جامع قرطبه در اسپانیا، قیروان در تونس و ابن طولون در قاهره یا نظایر آنها در جهان اسلام مثل: بناها و مساجد استانبول و مخصوصا اصفهان و سمرقند، نه فقط جلوه هایى از روح وحى اسلامى را بلافاصله باز تابانده است، بل طنین جان و جوهر همان روح است و به یک معنا، روشن ترین و عینى ترین پاسخ را به این سؤال مى دهد که: «اسلام چیست؟» این بناها برخى از مهم ترین جنبه هاى پیام اسلام را در هماهنگى و تناسب و صفا و روشنى و آرامش خود متبلور ساخته است».[2]

 

4 . گسترش اندیشه ى «مهدویّت»

مساجد مى توانند کانونى نقش آفرین و اساسى در جهت گسترش و تعمیق اندیشه مهدویت و به سخن روشن تر، جهانى شدن مهدوى (عج) باشند. در اندیشه شیعى، مهدى موعود (عج)، روزگارى دعوت جهانى خود را آغاز خواهد کرد و حکومتى جهانى را به پا خواهد نمود و اندیشه الهى و وحیانى شیعى را در سراسر گیتى خواهد گستراند.

          بنابراین شیعه معتقد به جهانى سازى مهدوى (عج) است. این اندیشه نقطه مقابل جهانى سازى غربى است که از زلال وحى به دور و بر مبناى فرهنگ و تمدن غرب استوار است. شیعه مى تواند از اندیشه مهدویت سود جوید و آن را به جهانیان عرضه دارد و دل هاى افسرده و دردمند سراسر عالم را امیدوار سازد و به آنان بفهماند که چنان نیست که اندیشه غالب، اندیشه غرب و جهان کفر باشد. براى نیل به چنین هدفى، باید از مساجد یارى گرفت تا ابتدا خود اندیشه مهدویت در میان شیعیان به تعمیق و رشد و بالندگى برسد و زمینه صدور آن فراهم گردد.

 

5 . بازیابى هویّت

از جمله فرق هاى دوران ماقبل مدرن و جهان سنّتى با دوران مدرن این است که در دوران ماقبل مدرن، جهان و اشیاى پیرامون آدمى ساده بودند نه پیچیده، این اشیا نشانه ها و آیت خداوند بود. آدمى با نظرى به آنها به یاد خداوند مى افتاد و یا آنکه به تأمّل در خود و هستى خود و شناخت حقایق نفس خود کشانده مى شد؛ به دیگر سخن، جهان چنان دیده مى شد که گویى محضر و تجلّى گاه خداوند است. فرآورده هاى عملى و فنى بشر در آن دروان هم واجد چنین وضعى بود، یعنى انسان با دیدن آنها یا به خدا و یا به نفس خود (به عنوان مقدمه اى براى رجوع به خدا) ارجاع داده مى شد و چنین است که در معمارى سنّتى مساجد مفاهیم دینى خودنمایى مى کند. اما در جهان مدرن، جهان و اشیاى پیرامون آدمیان، پیچیده شدند و جامه سادگى را به در کردند؛ بشر به جاى آن که به تفسیر طبیعت نشیند، به تغییر او پرداخت و دنیایى عجیب و پر زرق و برق با انواع و اقسام محصولات فناورانه مدرن پدید آورد.

          در این دنیا، اشیا دیگر آیت و وجه اللّه  نبودند. آدمى با نظر به اشیاى پیرامون و مکان هاى اطراف خویش، به خدا یا نفس خود ارجاع داده نمى شود. به دیگر سخن، دنیاى مدرن، دنیایى است که در آن محصولاتى که پدید مى آیند و مکان هایى که ساخته مى شوند، ناشى از نفسیانیّت بشرند، اشیا و مکان هایى که چنبن باشد آیات خداوند نخواهند بود.

          بنابراین، بشر در دنیاى مدرن با نظر به اشیاى پیرامون خود، دیگر به خود و خدا باز نمى گردد و هویّت و چیستى حقیقى خود را بازیابى نمى کند، بل در همان اشیاى ظلمانى و نفسانى فرو مى رود. اما در همین دنیاى مدرن، اشیا و مکان هاى سنّتى و دینى که رنگ خدا به خود گرفته اند، مى توانند بشر را به خود یا خدا ارجاع دهند. مسجد از جمله همین مکان هاست. مسجد مکانى است که بشر امروز هویت الهى خود را در آن باز مى یابد.

          در مساجد، این مؤلفه بازگشتى (بازگشت به خود و خدا) به خوبى و به زیبایى تمام، جلوه گر و آشکار است. معمارى مساجد، نواى دلنواز و قدسى اذان که از مناره ها به گوش مى رسد، نماز جماعتى که در مساجد برپا مى شود، نیایش ها، دعاها و عزادارى هایى که در مساجد تحقق مى یابد همگى عواملى مؤثر در رجوع انسان به خود و خداى خود است.

 

فهرست منابع

1 . گیدنز، آنتونى، جامعه شناسى، ترجمه منوچهر صبورى، نشر نى.

2 . ابوربیع، ابراهیم، امکان پاسخى معاصر و اسلامى به جهانى شدن، پگاه حوزه، ض 17، 18، 19 .

3 . ویلسون، براین.ر، جدا انگارى دین ودنیا، ترجمه مرتضى اسعدى در: فرهنگ ودین: مجموعه مقالات، انتشارات طرح نو.

4 . دیویس، تونى، اومانیسم، ترجمه عباس مخبر، نشر مرکز.

5 . کورتنى مورى، جان، انسان بى خداى عصر نوگرایى و عصر فرانو گرایى، ترجمه هدایت علوى تبار، ارغنون، ش 11 ، 12 .

6 . جهانى شدن، دین و جهان گرایى، گفت و گو با عماد افروغ، پگاه حوزه، ش 8 .

7 . بشرویه، حسین، جهانى شدن و حاکمیت ملى، هفته نامه آبان، دوره جدید، سال اول، ش 4 .

8 . دین و جهانى شدن، تقابل یا تعامل، گفت وگو با محمد مسجد جامعى، پگاه حوزه، ض 13 .

9 . دین و جهانى شدن، گفت وگو با حسین کچوئیان، روزنامه همشهرى، فروردین 63 ، ش 3350 ، 3351 .

10 . میلاد، زکى، جهانى شدن و اندیشه اسلامى، ترجمه سیّد محمّد موسوى، پگاه حوزه، ش 11 .

11 . سنّت، مدرنیته، پست مدرن، گفت وگو با سید جواد طباطبایى، هفته نامه راه نو، ش 8 .

12 . نصر، سید حسین، جوان مسلمان و دنیاى متجدد، ترجمه مرتضى اسعدى، انتشارات طرح نو .

13 . شجاعى زند، علیرضا، عرفى شدن، دین، فرد و جامعه، مجله نقد و نظر، سال 6، ش 1، 2 .

14 . عبدالکریم، عمرو، جهان شدن در عرصه هاى سرمایه، تکنولوژى و فرهنگ، ترجمه جهانگیر میرزایى، پگاه حوزه، ش 27 .

15 . لومر، فرانکلین، بحران مدرنیته، ترجمه جمال کاظمى، پگاه حوزه، ش 27 .

16 . فلسفه فرج و جهانى شدن، مجله قبسات، ش 33 .

17 . گرگور، گدس مک، شک و ایمان، ترجمه بهاء الدین خرمشاهى، فرهنگ و دین، انتشارات طرح نو .

18 . پترسون،مایکل، بروس رایشنباخ و...، عقل واعتقاد دینى، ترجمه ابراهیم سلطانى و احمد نراقى، انتشارات طرح نو.

19 . نقد روایت ایدئولوژیک از عصر جهانى شدن، گفت و گو با دکتر الهى، پگاه حوزه، ش 24 و 25 .

20 . ویژه نامه همایش جهانى شدن و دین، ش 1، دى 81 .

21 . جیمز، ویلیام، دین و روان، ترجمه مهدى قائنى، انتشارات آموزش انقلاب اسلامى .

 

پی نوشت ها:


[1] . ویلیام جیمز، دین و روان، ترجمه مهدى قائنى، انتشارات آموزشى انقلاب اسلامى: ص 150 ـ 151 .

[2] . سید حسین نصر، جوان مسلمان و دنیاى متجدد، ترجمه مرتضى اسعدى، انتشارات طرح نو: ص 148 ـ 149 .

 

 

ثبت دیدگاه